مشاوره تلفنی با هماهنگی قبلی

مشاوره تلفنی با هماهنگی قبلی
موسسه آموزش و توسعه مهارتهای ارتباطی (آتما)

 

ارتباط 16

مِی : آسیب روانی را فقدان ارتباط ،

 

یعنی ناتوانی در شناختن دیگران

 

و شریک کردن خود، با آنها میداند.

ارتباط 15

خودخواهی و دیگر خواهی

یک بام و دو هوا !!!

روزی مردی به اتاقی وارد شد و دید 

درست در وسط اتاق یک میز گرد بود  که روی آن یک ظرف غذا بود؛

آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.

اما افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر  و مریض حال بودند.

به نظرقحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند.

اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود،

نمی توانستند قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مرد با دیدن صحنه از بدبختی و عذاب آنها غمگین شد.

بعد از آن مرد  به اتاق دیگری وارد شد .

آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت.

اما افراد دور میز، قوی و تپل بودند و دائماً می خندیدند.

با اینکه مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند!!!

مرد با تعجب با خود گفت "این تفاوت را نمی فهمم!"

پاسخ ساده است :

"افراد اتاق دوم آموخته بودند به یکدیگر غذا بدهند و فقط به فکر خود نباشند"

" نحوه ارتباط ما با جهان اطراف  ، آن را متفاوت می سازد"

ارتباط 14

ما در تلاشیم در میان چالشهای مختلفی که طرح می شود پاسخ به این سوال را بیابیم که آیا " ارتباط " بطور خاص نیازی جدا گانه می باشد یا نه ؟ صمیمیت و محبت دیگران که در طلب آن هستیم آیا به سبب نیازمندیهای بقاء در بدو تولد در وجود ما ایجاد شده است و یا بطور جداگانه وجود دارند ؟

این تفکیک و نگاه مستقل به ما کمک خواهد کرد که پس از آگاهی از نیازهای خود نسبت به برطرف نمودن آنها اقداماتی صحیح انجام داده و یا در صورت لزوم اقدام به فراگیری مهارتهای مورد نیاز نماییم .

آنچه که همه بر سر آن توافق داریم این است که " انسان سالم " در هر دو بُعد فردی و اجتماعی موفق به رشد و پیشرفت می باشد.

ارتباط 13

اینکه بشر نیازهایی دارد ، بهتر بگوییم آیا به گونه ای خلق شده است که نیازمندی هایی دارد علاوه بر نیازهای مربوط به بقاء ، در ابتدای تولد - که آدلر این ناتوانی ابتدایی را که همه انسانها خواه ناخواه تجربه می کنند را سبب شکل گیری عقده حقارت ، و سبب انگیزش در زندگی می داند - که برای برطرف نمودن آنها به وجود دیگران نیازمند است؟

اگر رفتارگرایان این سوال را می شنیدند احتمالا پاسخ اینگونه بود : به سبب همراهی نیازهایی مانند محبت ، صمیمیت و ... با نیازهای اولیه ی بقاء در هنگام تولد همه ما نسبت به این احساس شرطی شده ایم و چون پس از آن تقویت مثبت دریافت کرده ایم ، تثبیت گردیده است .

وجودگرایی

 

خود بودن و خود شدن ، هم کافیست ... هم عالیست ...

ارتباط 12

انسان موجودی اجتماعی است؟ یا اینکه انسان به سبب وجود نیازهایش مجبور است موجودی اجتماعی باشد؟!!!

به نظر می رسد گام برداشتن در بخش تاریک شخصیت انسان که به دلیل اضطراب آور بودنش همواره از آن دوری نموده ایم ما را به این نقطه رسانده است.

طرفداران مکتب کردارشناسی همانند بالبی حتی غان و غون کردن و لبخند کودک را در راستای نیاز به او برای جلب توجه مراقیبن اولیه جهت برآورده شدن نیازش به بقاء تعبیر نموده اند.

ارتباط 11

آنچه گذشت :

ارتباط را در ابتدایی ترین شکل حیات انسان مورد بررسی قرار دادیم و اینکه زیربنای آن نیاز به بقا در ابتدا و در ادامه با گسترش نیازهای او مهارتها و ابزارهای ارتباطی چه به لحاظ فیزیولوژیک و چه شناختی و اکتسابی رشد می یابند تا بتوانند یاریگر او در برطرف کردن نیازهای حیاتی و والاتری مانند صمیمیت و ... باشند.

تعریف ارتباط به عنوان یک ابزار و توانایی در جهت برآورده ساختن نیازها و نفی آن به عنوان یک نیاز مستقل این امکان را فراهم ساخت که شاید این ابزار جایی در بخش تاریک وجود ، در ناخودآگاه یا همان جا که یونگ آن را سایه می نامد داشته باشد . جایی که اهداف و مقاصد اصلی روی واقعی خود را می نمایند که چندان با اخلاقیات و دیگر معیارهای درونی سازی شده ی انسانی مطابقت ندارند و این تعارض اضطراب آور با دوری از آگاهی و دادن شکل و قالب انسانی و زیبا تر به این ابزار و مهارتی که برآورنده ی نیازهای ماست کاهش می یابد.

برای انسانی که پیوسته در پی ارزش گذاری برای "خود" است تلخ و ناگوار خواهد بود اگر به این امر آگاه شود که روابط او با دیگران و به ویژه روابط دیگران با او که تا دیروز می اندیشید به سبب ارزش درونی اوست تنها برای برطرف شدن نیازهاست که وجود دارد , از نیازهای اساسی و پایه گرفته تا نیازهای والاتر .... 

ارتباط 10

با موارد یاد شده به نظر میرسد به نوعی سیاه نمایی در مورد برقراری روابطمان با اطرافیان رسیده ایم که انگار از ابتدا به جهت نیاز به بقاء و در ادامه بر پایه انواع نیازهای مختلف ما در مراحل مختلف رشدی سبب شکل گیری و ادامه روابطمان با دیگران شده است.

سوال مهم و اساسی این است که آیا حقیقتا واقعیتی به این اندازه تلخ و دلخراش در ضمیر ناخواآگاه ما در پشت پرده شکل دهی و برقرار روابطمان وجود دارد ؟

فرمول زندگی

فلسفه شما

 

شکل می دهد

 

نگرش شما ، اقدامات شما ، نتایج شما

 

شکل می دهد

 

زندگی شما

ارتباط 9

با موضوعات طرح شده به ویژه مطلب قبلی باز به این سوال می پردازیم که آیا در نظر گرفتن "ارتباط" به عنوان یک نیاز جداگانه درست است؟

آنگونه که طرح کردیم از ابتدا که برای بقاء نیاز به ارتباط با والدین و مراقبین اولیه وجود دارد و در ادامه برای برطرف نمودن دیگر نیازها به آن اتکا می کنیم . 

به نظر میرسد تعریف نمودن ارتباط به عنوان یک ابزار و مهارت جهت برطرف نمودن دیگر نیازها ، تعریف درست تری باشد.

"ارتباط" نیازی است که برای برآورده نمودن دیگر نیاز هایمان به آن نیازمندیم. همانند پول که به خودی ه خود فاقد کارآیی است و تنها مارا در راستای برآورده نمودن خواسته هایمان کمک و حمایت می کند.پول را نمی توان خورد !!! اما خواهیم توانست با آن غذایی بخریم که گرسنگی ما را برطرف کند.

پس می توانیم بگوییم : داشتن توانایی و مهارت برقراری ارتباط یک ثروت است.

ارتباط 8

نیاز به توجه و نیاز به ارتباط یک نیاز جداگانه است.

درک و پذیرش این جدایی می تواند از بسیاری مشکلات و مسائل به وجود آمده در زندگی جلوگیری نماید به ویژه در ارتباط والد و کودک آنجا که این باور در کودک ایجاد می شود که تنها در صورت وجود نیاز ( بیماری، کوچکی ، ناتوانی و ...) توجه دریافت خواهد کرد زمینه ساز اختلال های رفتاری مانند ترس ، لجبازی ، شب ادراری و ... خواهد شد .

محبت و توجه بی قید وشرط و تفکیک نیازها از یکدیگر و یافتن مسیر و مهارت سالم برای ارضای نیاز کلید برقراری روابط سالم است

ارتباط7

یکی از موارد اجتناب ناپذیر در زمان کودکی و نیازمند کسب مهارت برای به کنترل درآوردن آن در بزرگسالی تجربه احساس ناخوشآیندی است که انسان را در شرایطی ناگوار قرار می دهد. احساسی که در روانکاوی آن را ناشی از تضاد میان خواسته های نهاد و قوانین وجدانی و اخلاقی فراخود می داند و در نظریه های روانی اجتماعی حاصل از کم توانی "بالغ " برای برقراری تعادل میان خواسته های درونی و امکانات بیرونی از آن یاد شده است.

"احساس گناه" هر جا که سکان کشتی زندگی را به دست میگیرد بدون شک بجای هدایت آن به ساحل آرام ، به قلب طوفانی سهمگین خواهد رفت و در این میان مراقبین اولیه خواسته و یا ناخواسته به این ناخدای نابخرد توانایی و قدرت می بخشند و نمیدانند که دیر یا زود با عواقب سخت و وضعیت های دشوار آن رودررو خواهند شد.

ارتباط 6

آنچه تا کنون گفتیم بیانگر این بوده است که شالوده و پی ریزی شخصیت انسان و الگوهای او در پیش بینی هایش و عملکردهایش در موقعیت ها و زمانهای مختلف بر این اصل مهم استوار است که به  نیاز او به " ارتباط" که البته در ابتدا برپایه نیاز به بقاء بوده است، چگونه پاسخ داده شده و این نیاز چگونه برآورده شده است.

این نیازمندی صد در صدی و وابستگی ه تمام و کمال آن چیزیست که تامس هریس آن را قرار گرفتن در وضعیت "من خوب نیستم شما خوب هستید" می نامد.

ارتباط 5

تعریف سوژه و اُبژه:

این دو مفهمون که از زمان دکارت بطور جدی در فلسفه مطرح گردیند در روانشناسی به ویژه روانکاوی و روان تحلیلی بسیار پرکاربرد هستند . 

فارغ از تعاریف فلسفی این دو کلمه در روانشناسی و بویژه در اینجا که در خصوص ارتباط صحبت می کنیم اُبژه مخاطب و سوژه نوع و شناخت و کیفیت ارتباط با این مخاطب را تداعی می نماید.

ارتباط 4

با بررسی های نظریه و تئوریهای موجود در حوزه های فلسفه و روانشناسی در میابیم که نیاز به ارتباط و تلاش برای برقراری آن با دیگران چه ریشه در اضطراب هستی گرایانه داشته باشد و یا در میل به بقاء ، جزیی انکارناشدنی از وجود انسان است و در طول حیات در مقاطع مختلف رشدی با تغییر شکل متناسب با آن مرحله بروز پیدا کرده و در راستای ارضای خود سکان کشتی زندگی فرد را به دست گرفته و به سمت مقصد مورد نظر در راستای ارضای این نیاز مهم هدایت می نماید.

ارتباط 3

گفتیم که نیاز به برقراری " ارتباط " بر پایه ی نیاز و وابستگی بقا آغاز می گردد اما تداوم و ادامه یافتن آن موضوعی است که باید به آن پرداخته شود .

زمانی که انسان به حدی از رشد می رسد که دیگر برای بقاء خود به اطرافیان ( مراقبین اولیه - والدین ) وابستگی ندارد چگونه است که همچنان این نیاز در او بیدار و باقی است ؟ و همچنان ارضای این نیاز است که می تواند ضمن شکل دهی شخصیت و سبک زندگی او اسباب آرامش و راحتی او را برآورده کند...

آیا این نیاز به صورت شرطی در ما به وجود آمده است یا از خواص ذاتی انسان و جزیی از خلقت اوست؟

ارتباط 2

همانگونه که گفته شد "ارتباط" به عنوان ضرورتی برای بقاء از ابتدا همراه ماست و آنچه بسیار بر روند رشد و آینده ما تاثیر گذار خواهد بود چگونگی و میزان برآورده شدن این نیاز می باشد.

نظریات روانشناسی مانند بالبی ، فروید ، پیاژه و ... در قالب نظریات رشدی و روانکاوانه به اهمیت دوران کودکی و اتفاقات و رخدادهای آن پرداخته و همواره راه حل مشکلات امروز و جلوگیری از بروز مشکلات فردا را در این دوران جستجو نموده اند.

نیاز

اولین تجربه ارتباطی بشر که شالوده ی روابط آینده او نیز خواهد بود بر پایه نیاز او به مراقبین اولیه اش برای بقا نهاده شده است .

این نیازمندی ه تمام و کمال برای هست شدن و پس از آن برای هست ماندن تجربه ای اصیل و درونی است که برای همه انسانها مشترک بوده و توجه به روند و چگونگی آن میتواند راه گشای بسیاری از مسائل باشد

ارتباط

انسان موجودی است اجتماعی و این خصیصه که سنگ بنای نظریات روانشناسی نیز گردیده است ، تا آنجا ادامه می یابد که اضطراب حاصل از عدم دستیابی به این نیاز ذاتی (تنها ماندن) ،  همواره انسان را همراهی کرده و در بسیاری اوقات سکان کشتی زندگی را به دست گرفته است و  همانطور که مهارت این ناخدا سبب هدایت این کشتی به ساحلی امن گردیده ، ناتوانی او نیز  عواقب جبران ناپذیری در پی داشته است.

تجربه ارتباط انسان از زنجیره های DNA در ارتباط با نیاکانش شروع می شود که فروید از آن به عنوان "موهبت پیدایش نوع" یاد می کند و اولین ارتباط در زمان شکل گیری هستی او با مادر ، هنگام شکل گیری جنین رخ می دهد.